سلامت نیوز-*عطیه میرزا امیری: ماجرا از این جایی شروع شد که با دوستانم دورهم نشسته بودیم و هرکسی در مورد ترسهایش میگفت. چیزی که برایم عجیب آمد این بود که در آن جمع ۱۰نفری تقریبا ۶ نفر، یعنی بیشتر از نصف حاضران، ترس از دست دادن داشتند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات، از دست دادن آدمهای نزدیک، دوستانشان یا هر موقعیتی که دوستش داشتند و خواستار به دست آوردن آن بودند. این برای من عجیب و حتی ناراحت کننده بود.
چرا باید ما ترس از دست دادن داشته باشیم؟ آیا این دلیل خاصی دارد؟ این ترس طبیعی است؟ این سوالات آنقدر در ذهنم جمع شد که با خواندن چند مقاله، توانستم اطلاعاتی در مورد این ترس، کسب کنم. و در این مقاله آن اطلاعات را با شما به اشتراک میگذارم.
ترس از دست دادن یعنی چه؟
به ترس از دست دادن فومو (Fear Of Missing Out- FOMO) هم میگویند. ترس از دست دادن یا همان فومو، یعنی نوعی تمایل اجباری به تجربهای خاص یا بودن در جایی نه بهخاطر بهرهای که میبری، بلکه بیشتر بهخاطر ترس از اینکه هر چیزی که خودت فکر میکنی، عایدت نخواهد شد. این از دست دادنها و فقدانها تقریبا همیشه تخیلی بیش نیست.
چیزی که در این ترس مهم است این است که این ترس وجود بیرونی و واقعی ندارد، بلکه نوعی عذاب روانی خودساخته و یکی از بدترین توهمهای ذهن ماست.
ترس از دست دادن یعنی همان تصور غیرمنطقی، که همیشه به بقیه بیشتر از خودت خوش میگذرد یا مثلا این تصور پوچ که لحظه ناب زندگی درست نزدیک توست، اما این خودت هستی که تحویلش نمیگیری.
در واقع فرد در این ترس هرچیزی که به چشمش میآید یا هر موقعیتی را که میبیند، میخواهد تجربه کند و اگر آن را از دست دهد، احساس بدی به او هجوم میآورد.
ترس از دست دادن درحال تبدیلشدن به معضل بزرگی برای نسل ماست و دلیلش هم کاملا مشخص است: نسل ما بیشترین گزینهها را برای انتخاب دارد. در واقع ریشه مشکل از پارادوکس انتخاب آب میخورد. بههمین خاطر است که هرچه زندگی شگفتانگیزتر میشود، ما کمتر میتوانیم شاد باشیم.
مشکل آزاردهنده اینجاست که ترس از دست دادن فرصت تجربه اکنون را از آدمی میگیرد. شاید چنین چیزی برایتان عجیب باشد، چون فومو مردم را تحریک میکند تا آنجا که میتوانند تجربه کسب کنند، اما درعینحال باعث میشود که آن تجربیات همه معنی و مفهومشان را از دست بدهند، زیرا مردم تحت تأثیر فومو تصمیماتی میگیرند که برمبنای واقعیت تجربیات نیست، بلکه از روی توهماتی است که از آن تجربیات گرفته شدهاند. وقتی دچار این ترس باشید، لذت بردن از تجربیات آرام آرام فراموشتان میشود چون در این شرایط لذت اصل نیست، تجمع تجربیات اصل است.
اینگونه است که زندگی مبتلایان به فومو حسابی شلوغپلوغ میشود، اما در حال زندگی نمیکنند و از اکنونشان لذت نمیبرند.
یکی از عمده مشکلاتی که گریبانگیر این افراد میشود وسواس فکری ناامیدکنندهای است که نسبت به تجربه باکیفیتها دارند. چرا که واقعیت امر این است که تجربیات این افراد فقط کمیت دارد و خبری از کیفیت نیست.
بنابراین وقتی با یک چیز باکیفیتی روبرو میشوند هم خبری از لذت بردن از آن کیفیت نیست. بلکه تنها درصدد اندوختن هستند.
مثالی که در مورد این ترس در بین دختران و پسران جوان وجود دارد و همین باعث شده است با آمار طلاق بسیار بالایی روبرو باشیم، این است که این افراد بهمحض دیدن فردی خوشظاهر از خودشان میپرسند چطور باید به او نزدیک شوم، درحالیکه اول باید سؤالهای واضح دیگری از خودشان بپرسند، مثلا اینکه آن فرد چه خصوصیاتی دارد؟ آیا میتوانم از بودن در کنارش لذت ببرم؟ آیا میتوانیم با هم کنار بیاییم؟ آیا اگر او هم مایل به برقراری رابطه باشد، میتوانیم زوج شاد و خوشبختی باشیم؟ در ذهن این قبیل افراد جذاب بودن یک نفر برابر است با این میل که میخواهم با او باشم.
اگر بخواهیم یک اصطلاح عامیانه در مورد این افراد بگویم این است که این مدل آدمها به دلیل کم نیاوردن از دیگران ترجیح میدهند که عقلشان در چشمشان باشد. همین میشود که به محض دیدن کسی که خصوصیات ظاهری خوبی دارد، همه کاری میکنند تا به دستش آورند. بهعبارتی از هول حلیم در دیگ میافتند و شکستهای زیادی میخورند.
چطور از این ترس خلاص شویم؟
برای اینکه از فومو خلاص شوید، اولین کار این است که کمالگرایی را در خودتان به تعادل برسانید. و برای این کار ابتدا باید توهماتی را که بر تصمیمگیریهایتان سایه افکندهاند، از بین ببرید. بدانید که هیچ جایی و هیچ رابطهای نمیتواند کامل و بینقص باشد.
بهتر و بدتر تا حد زیادی نسبی هستند و به چیزهای بسیار دیگری غیر از آنچه روی کاغذ یا در فضای مجازی میبینید، بستگی دارند. خیلی از چیزهایی که زندگی را خوب یا بد میکنند، غیرقابل پیشبینی و خارج از کنترل ما هستند.
این واقعیت را بپذیرید که بابت همه تجربیات بزرگی که در زندگی حاصل میشوند، باید هزینههایی پرداخت شود. کسب این تجربیات نیازمند مایهگذاشتن و جانفشانی است. طبیعی است که گاهی مایل نباشید خودتان را به این تجربیات بسپارید، اما به این معنی نیست که لزوما چیزی را از دست خواهید داد.
درواقع اگر خوب فکر کنید، میبینید که همیشه درحال از دستدادن چیزی هستید که بعضا نداشتن آن چیز میتواند برایتان بهتر باشد.
*کارشناس ارشد روانشناسی
ماجرا از این جایی شروع شد که با دوستانم دورهم نشسته بودیم و هرکسی در مورد ترسهایش میگفت. چیزی که برایم عجیب آمد این بود که در آن جمع ۱۰نفری تقریبا ۶ نفر، یعنی بیشتر از نصف حاضران، ترس از دست دادن داشتند.
نظر شما